7 اصل موفقیت_رندی گیج

درود

برای خواندن این پست به ادامه مطلب بروید :

Randy Gage's Leadership Report

For Network Marketing Professionals

« 7 ویژگی برای آن که روی ریل باشید»

(1)

 

این 7 ویژگی، مهارت نیستند؛ بعضی­ها عادتند؛ بعضی یک وضعیت ذهنی­اند؛ و بعضی دیگر، به سادگی چیزهایی هستند که شما باید به طور مؤثر از آن­ها استفاده کنید تا سازمانتان را بسازید.

تمام آنها که در نتورک درآمد کسب کرده­اند، این 7 ویژگی را داشته­اند؛ و موفق­ترین افراد، از هر 7ویژگی به صورت کامل استفاده کرده­اند. مهم­ترین نکته این است: هرچه این ویژگی­ها در شما پیشرفت کند، درآمد شما افزایش خواهد یافت! این 7 ویژگی درباره­ مفهومی است که آن را روی ریل بودن (getting over the line) می­نامیم؛ معنای این عبارت این است که کسی را در وضعیت ذهنی قرار دهیم که در هیچ حالتی بازنگردد. چنین فردی تعهدی به سختی صخره به کار و کمپانی دارد و هرگز کار را رها نمی­کند؛ هر مشکلی هم که می­خواهد پیش بیاید ...           

 

POSTURE (1 (وضعیت)

Posture در فارسی وضعیت ترجمه می­شود. این «وضعیت»، و داشتن آن، برای موفقیت شما حیاتی است؛ هم هنگامی که می­خواهید به سراغ کسی بروید و او را دعوت به کار کنید  و هم هنگام کار کردن با تیمتان. وضعیت ، ترکیبی است از آنچه که باور دارید، آنچه که انجام می­دهید و اعتمادی که دارید.

افرادی که روی ریل نتورک قرار دارند، این «وضعیت» را دارند. و آن­ها که روی ریل نیستند، ندارند. وضعیت، این است که بدانید شما چه­چیزی و چه فرصتی در اختیار دارید. شما با اطمینان به سراغ دیگران می­روید، چون هیچ شکی درباره­­ آنچه به آن­ها پیشنهاد می­کنید ندارید.

شما وقتی به سراغ افراد می­روید، باید در وضعیت «این فرصتو به کی می­تونم پیشنهاد بدم» باشید؛ نه در وضعیت «امیدوارم طرف رد نکنه!»

افرادی که Posture دارند، به دنبال آدم­های «آسان» که ناتوانند و به هر چیزی پاسخ مثبت می­دهند نمی­روند؛ بلکه بلافاصله افرادی را در جریان قرار می­دهند که بیش از همه موفق و هدفدارند؛ این کار را با اطمینان کامل انجام می­دهند و در انتظار نتیجه­ مثبت هستند.

آن­ها می­دانند که Network یک تجارت رؤیایی است ... سرمایه­ی زیادی نمی­خواهد؛ استخدام کسی یا جایی نیستید؛ نیاز به امکانات اولیه­ای مانند دفتر و ... ندارید؛ بازنشستگی­تان زودهنگام است و درآمد آن بسیار بالاست!

بنابراین وقتی این افراد درباره­ افراد مورد نظرشان فکر می­کنند، به دنبال افرادی می­گردند که این فرصت را بفهمند و سپس با Posture به سراغ این افراد می­روند! آن­ها به دنبال شکار افراد، یا التماس کردن نیستند و دربه­در بدنبال شنونده نمی­گردند! آن­ها به سادگی به افراد پیشنهاد می­کنند که در این موقعیت فوق­العاده شرکت کنند؛ چیزی بسیار فراتر از شغل یا تجارتی که او هم­اکنون در آن دخیل است!

چیز دیگری که از Posture ناشی می­شود، توانایی به کارگیری «بزرگ­»هاست. منظورم این است: وقتی من به کمپانی ملحق شدم، دقیقاً همین کار را کردم. من به سراغ پرمشغله­ترین، هدف­دارترین و موفق­ترین­ها رفتم. من اجازه دادم آن­ها بدانند این فرصت چه­قدر بزرگ است و آن­ها چه­قدر می­توانند در آن بزرگ باشند.

من به حدود 10 نفر گفتم که می­توانند درآمدی بالای 100هزار دلار در ماه در این تجارت داشته­باشند. (البته از آن ده نفر، هفت نفر هیچ تجربه­ای در نتورک نداشتند! من می­دانستم می­توانند؛ چون آنها باهوش و دارای تأثیر و نفوذ کلام بودند و در تدریس مهارت داشتند.)  

کلید این است ...

من امروز یکی از مدیران طلایی هستم. بیش از 100هزار دلار در ماه درآمد دارم و نفر اول از نظر درآمد در کمپانی­ام هستم؛ اما وقتی که من به سراغ این افراد رفتم، حتی یک رهبر درجه پایین هم نبودم و هیچ درآمدی هم به دست نیاورده­بودم!

نکته را گرفتید؟!

من منتظر نماندم که درآمد بزرگی کسب کنم تا پس از آن سراغ آن­ها بروم. من منتظر نماندم تا 6000 دلار در ماه در بیاورم تا نشان دهم چه­قدر آن­ها می­توانند بزرگ باشند. من می­دانستم که واقعاً چه چیزی در اختیار دارم همین­طور هم با دیگران صحبت می­کردم!

«خرده­کاری» فایده­ای برای شما ندارد. محافظه­کار بودن فایده­ای ندارد. منتظر موفقیت بودن، برای آن که به سراغ دیگران- مخصوصاً آدم­های موفق- برویم، هرگز هیچ فایده­ای برای شما ندارد!

یک ویولون Stradivarius، همیشه درجه­ی یک است؛ چه شما بلد باشید آن را بنوازید و چه نه!

یک لامبورگینی مثل باد می­رود؛ چه شما بلد باشید آن را برانید و چه نه!

و نتورک، بهترین راه آزادی مالی در جهان است؛ برای آن­ها که تجربه­ای ندارند؛ سرمایه­شان کم است و پارتی ندارند؛ چه شما آن را انجام دهید و چه نه!

حتی اگر شما دیروز کار را شروع کرده­اید و 10 دلار هم در نیاورده­اید، پتانسیل درآمدی این کار برای افرادی که به سراغشان می­روید کاهش نمی­یابد یا محدود نمی­شود؛ هم­چنین اگر 5 ماه است که در این کار هستید و 10 دلار هم کسب نکرده­اید!

شما بهترین و بی­نظیرترین فرصت تجاری دنیا را در اختیار دارید. این­چنین آغاز کنید! و این، یعنی Posture!

برای معرفی کار به دیگران از آنان عذرخواهی نکنید. بدانید که چه فرصت بی­نظیری را در اختیار آن­ها می­گذارید. به سراغ افرادی بروید که درآمدشان از حال حاضر شما بیشتر است؛ آن­ها که تحصیلاتشان از شما بیشتر است و آن­ها که در سطح بالاتری از موفقیت نسبت به شما هستند. شگفت­زده خواهید شد وقتی می­بینید که آنها پذیرا هستند؛ متوجه فرصت می­شوند و شنوندگانی با ذهن باز هستند!

التماس نکنید؛ خواهش نکنید و دنبال افراد چنان راه نیفتید که گویی به آن­ها نیاز دارید. ارزش آنچه را پیشنهاد  می­کنید، با فروتن بودن، شل و ول بودن یا یک عذرخواهی پایین نیاورید! 

بیش از 60 سال سابقه­ نتورک در کمک به مردم، سپر محافظ شماست. از تجارب بالاسری­هایتان به عنوان سپر محافظ استفاده کنید. خودتان را با این اطمینان که این تجارت به صدهاهزار نفر کمک کرده تا زندگی بهتر داشته باشند، مسلح کنید!

تلفن را بردارید ... همین حالا ... و به دشوارترین و خشن­ترین فرد لیست خود زنگ بزنید و با Posture با او صحبت کنید!

 

 

EVENTS (2 (گردهمایی ها)

در این درس به دومین عاملی می­پردازیم که لیدرهای سطح بالا برای ساختن یک سازمان بزرگ انجام می­دهند. موفق­ترین آن­ها، همه­ این کارها را کامل انجام می­دهند و این ویژگی­ها را دارند؛ از این روست که روی ریل هستند.

هم­چنان که قبلاً گفتیم، این 7 ویژگی درباره­ مفهومی است که آن را روی ریل بودن (getting over the line) می­نامیم؛ معنای این عبارت این است که کسی را در وضعیت ذهنی قرار دهیم که در هیچ حالتی بازنگردد. چنین فردی تعهدی به سختی صخره به کار و کمپانی دارد و هرگز کار را رها نمی­کند؛ هر مشکلی هم که می­خواهد پیش بیاید ...

آن­ها روی ریل هستند؛ اگر کمپانی به مدت سه ماه محصولات را توزیع نکند؛ اگر یک برنامه­ی بسیار منفی درباره­ کمپانی در تلویزیون رسمی کشور پخش شود، اگر بالاسری آن­ها کار را کنار بگذارد ... فرقی نمی­کند؛ آن­ها روی ریل هستند! آن­ها در مسیر خود قرار دارند! (مترجم: تکرار مطلب قبلی از خود نویسنده است.)

و هیچ چیز بیشتر از Events (گردهم­آیی­ها) افراد را روی ریل قرار نمی­دهد.

این Events (وقایع) مانند چسبی است که سازمان شما را نگه می­دارد و موتوری است برای فعالیت­های حیاتی مانند آموزش و کار جمعی و ایجاد انگیزه. هم­چنین Event بهترین ابزار است برای ساختن باورها؛ عامل درونی بسیار مهمی که افراد را روی ریل نگه می­دارد.

ممکن است شما در این کار نسبتاً تازه­وارد باشید و فکر کنید مسئولیتی در قبال Events و برگزاری آن­ها ندارید و این زمینه به شما مربوط نمی­شود. این اشتباه بسیار بزرگی است؛ چرا که مسأله­ مهم درباره­ شما این است که چگونه از گردهم­آیی­هایی که دیگران برگزار می­کنند استفاده می­کنید و آن­ها را توسعه می­دهید. بیشتر از این گردهم­آیی­ها از سوی بالاسری­های شما برگزار می­شود؛ بعضی­ها را هم ممکن است کمپانی برگزار کند. ممکن است این گردهم­آیی­ها، نه مربوط به کمپانی شما، که مربوط به موضوع کلی نتورک مارکتینگ باشد که توسط من، تام شرایتر یا سایر مربیان برگزار می­شود؛ یا حتی ممکن است این گردهم­آیی­ها توسط افرادی که در این تجارت­ نیستند برگزار شود؛ در زمینه­های گوناگونی مانند رشد شخصی.

من باور دارم بهترین سناریو این است که همیشه تعدادی گردهم­آیی­ با فواصل منظم توسط بالاسری­های شما و کمپانی برگزار شود. این وقایع بیشترین کمک را به ایجاد «باور» و «ایمان» به کمپانی شما، روند کاری و آموزشی مچموعه­ شما و سیستم شما ایجاد می­کنند. به نظر من، حداقل هر سه ماه یک بار، باید یک گرد­هم­آیی بزرگ برگزار شود؛ یعنی سالی 4 بار. غیر از آن، حداقل ماهی یک بار، باید گردهم­آیی­هایی با حضور حدود 20 نفر به ویژه از افراد تازه وارد شده و بدون ورودی برگزار شود. هم­چنین گردهم­آیی لیدرشیپ هم باید داشته­باشید؛ اما این گردهم­آیی­ها فقط برای لیدرهای سطح بالاست؛ نه همه­ گروه.

اگر می­خواهید یک لیدر باشید و مجموعه­تان رشد مداوم داشته­باشد، باید این نکته را دریابید:

شما باید در همه­ این گرد­هم­آیی­ها حضور داشته­باشید؛ اما بیشتر آن­ها برای شما طراحی نشده­اند؛ آن­ها برای تیم شما طراحی و برگزار شده­اند تا آن­ها را روی ریل قرار دهید! نقش شما این است که فرهنگی بیافرینید که این گردهم­آیی­ها و شرکت در آن­ها اولویت بسیار بالایی در مجموعه­ شما داشته باشد.

در هر گردهم­آیی (Event)، شما باید آن را بزرگ­تر کنید و هر تعداد که می­توانید و ممکن است از اعضای تیمتان را در آن شرکت دهید؛ هرچه بیشتر بهتر. فرض می­کنیم شما 25 نفر از مجموعه­تان را به یک گردهم­آیی بزرگ برده­اید. اگر این گردهمآیی درست برگزار شود، حداقل 10 تا از آن­ها را روی ریل قرار داده اید. اتفاقی خواهد افتاد؛ گویی کلیدی در آن­ها زده­می­شود؛ و آن­ها روی ریل قرار می­گیرند!

ممکن است این اتفاق صرفاً به دلیل یک لحظه خیره شدن در چشمان یک بالاسری بیفتد؛ ممکن است به دلیل چند جمله­ای باشد که یک نفر که درآمد بالایی داشته­می­گوید؛ ممکن است تنها نظری باشد که کسی که پهلوی آن­ها نشسته می­دهد؛ یا گفت­وگویی باشد که زمان استراحت بین دو نفر دیگر اتفاق می­افتد! معمولاً در چنین جلساتی کسانی صحبت می­کنند که افراد شما قبلاً آن­ها را نمی­شناخته­اند؛ ممکن است تعداد قابل توجهی از افراد شما متوجه شوند که داستان روند کار آن فرد ناشناس، کاملاً شبیه آن­هاست!

و در این صورت، آن­ها تلاش می­کنند که بقیه­ داستانشان هم شبیه آن فرد باشد؛ و زمانی که چنین شود، کار تمام است؛ آن­ها موفقیت را واقعیت می­بخشند و البته روی ریل قرار می­گیرند!

شاید 15 نفر از 25 نفر شما چنین احساسی نداشته­باشند و این­قدر عوض نشوند؛ ولی حداقل هیجان­زده می­شوند انگیزه­ بیشتری پیدا می­کنند شاید بهتر عمل کنند. بعضی از آن­ها در گردهم­آیی بعدی شرکت می­کنند و آن­جا روی ریل قرار می­گیرند و بعضی پس از آن.

ممکن است کسی به 5 یا 10 یا 15 گردهم­آیی بیاید تا روی ریل قرار بگیرد! بعضی هم ممکن است هرگز روی ریل قرار نگیرند و در میانه­ی راه کار را ترک کنند؛ اما مطمئناً این افراد با افراد دیگری که لیدرهای روی ریل وارد می­کنند، جایگزین می­شوند.

من درس بزرگی را از اریک وور، بالاسری­ام یاد گرفتم. او نکته­ بسیار جالبی را درباره­ آوردن افراد به Eventها کشف کرده­بود.

او کشف کرد هرگاه شما 100 نفر از یک مجموعه را به یک گردهم­آیی ببرید، بازی از نو شروع می­شود! اگر 100 نفر از یکی از مجموعه­هایتان در یک گردهم­آیی شرکت کنند، می­توانید مطمئن باشید که تعداد کافی از آن­ها روی ریل قرار می­گیرند تا فرآیند همانندسازی به درستی انجام شود.

بنابراین، راز موفقیت این است که تا آن­جا که می­توانید، افراد بیشتری را به یک گردهم­آیی ببرید. یاد بگیرید که خودتان نیز یک گردهم­آیی را توسعه دهید و بزرگ­ترش کنید و تنها اعلام­کننده­ آن­ها نباشید! فرهنگی بسازید که در آن گردهم­آیی­ها مقدس باشند.

هرگز نگران نباشید که آیا این گردهم­آیی با قبلی تفاوتی دارد یا نه؛ یا این که شما از آن چه سودی خواهید برد. شما همیشه، در هر گردهم­آیی چیزی برداشت خواهید کرد؛ اما پس از حد خاصی، گردهم­آیی­ها دیگر برای یادگیری مهارت نیستند؛ چون شما آن مهارت­ها را آموخته­اید. گردهم­آیی­ها برای این هستند که شما تیمتان را سریع­تر بسازید.

بنابراین، جداً به این فکر کنید که تاکنون از گردهم­آیی­ها چه استفاده­ای برده­اید و به خودتان در این زمینه نمره بدهید. در پایان این 6 درس، خواهیم دید که نمره­ی شما در هر زمینه چند است و کدام ویژگی­ها را باید بهبود ببخشید. از درس قبلی تاکنون، POSTUREتان باید خیلی بهتر شده­باشد!

 

  (3تعهد (Commitment) :

آسان به نظر می­رسد؛ نه؟ همه­ شما درباره­اش خوانده­اید و شاید تعهد کتبی هم داده­اید. همه متعهدند؛ نه؟!

در بهترین حالت، بیشتر افراد در این کار با یک تعهد مشروط وارد می­شوند. آنها چنین جمله­ای می­گویند: «یه امتحانی می­کنیم ببینیم چی می­شه ...»

آنها در صورت موفقیت می­خواهند تازه متعهد شوند! تعهد آنها هیچ اسباب زحمتشان نمی­شود؛ با ساعات روتین استراحت و تفریحشان هیچ ناسازگاری ندارد و حتی مزاحمتی برای دیدن برنامه­ تلویزیونی مورد علاقه­شان ایجاد نمی­کند!

تعهد مثل یک اصل اخلاقی است.  شما تا وقتی که از یک امتحان سربلند بیرون نیامده­اید، نمی­توانید مدعی شوید که متعهدید. تعهد در شرایط عادی که همه چیز مهیاست سنجیده­نمی­شود!

رفتن به جلسه­ ثابت هفتگی تا زمانی که مسابقات لیگ تعطیل است تعهد نیست! هر روز مشاوره گذاشتن، مگر روزهای تعطیل که می­خواهید برنامه­ی هفتگی کوهتان را حتماً برگزار کنید، تعهد نیست. هفته­ای 10 تا 15 ساعت وقت گذاشتن، به جز زمانی که مادر و پدر همسرتان به شهرتان آمده­اند، تعهد نیست!

اینها ادای تعهدند.

این­گونه کار کردن، به شما این احساس را می­دهد که متعهدید؛ ولی شما در واقع به خودتان دروغ گفته­اید. تعهد به دویدن، این نیست که هر روز بدوید، غیر از روزهای بارانی! تعهد یعنی شما یا خیس می­شوید یا این که ناچارید دویدن را رها کنید!

بارها شنیده­اید که می­گویند: «نتورک را یک تجارت (business) بدانید». من اخیراً چیز بهتری شنیده­ام: «نتورک را یک شغل (job) بدانید».

مردم به شغل­هایشان متعهدند؛ چرا که در غیر این صورت از رشد باز می­مانند؛ ارتقا نمی­یابند؛ و اخراج می­شوند! شما ممکن نیست به خاطر یک مسابقه­ فوتبال سرکارتان نروید؛ هم­چنین وقتی که پدر و مادر همسرتان به شهرتان آمده­اند و هم­چنین به خاطر یک سریال تلویزیونی یا یک میهمانی کارتان را تعطیل نمی­کنید. با نتورک باید همین­گونه برخورد کنید.

ما درباره­ی «تعهد» صحبت می­کنیم.

در این­جا درباره­ دو تعهد که من معتقدم باید در این کار داشته­باشیم صحبت می­کنیم:

  

اولین تعهد این است که هفته­ای 10 تا 15 ساعت کار کنیم؛ این حداقل مقدار لازم برای موفقیت در این کار است. شما نمی­توانید با 6 ساعت کار در هفته در این کار موفق شوید و حداقل به 10 ساعت کار نیاز دارید. شما باید به این تعداد ساعت، متعهد باشید.

خوب؛ چند نفر واقعاً این کار را می­کنند؟ از آن مهم­تر؛ آیا خود شما چنین می­کنید؟!

البته، باید حواستان باشد ... شما قرار است این تعداد ساعت را کار کنید! دیدن یک فیلم آموزشی 4 بار دیگر در طول هفته، کار کردن نیست! گشتن در سایت کمپانی و نگاه کردن به مشخصات خودتان (!) کار کردن نیست. مرتب کردن کیفتان هم کار کردن نیست! کار کردن یعنی دیدن افراد و صحبت کردن درباره­ی کار و معرفی کار به آنها. یعنی مشاوره گذاشتن یا پیش­مشاوره یا کمک به زیرمجموعه­ها برای مشاوره گذاشتن.

این­ها معنای کارند که رشد ایجاد و درآمد تولید می­کنند! بنابراین تا آن­جا که امکان دارد، 10 تا 15 ساعت در هفته­ شما باید صرف این کارها شود.

 

اما تعهد مهم دوم ...

این است که حداقل شما این کار را یک سال مداوم انجام دهید. یک سال یعنی 12 ماه و یعنی 52 هفته! چند نفر در دو هفته­ اول از کار دست می­کشند؟ چند نفر پس از دو ماه کنار می­روند؟ خود شما چند بار این کار را شروع کرده­اید و قبل از یک سال آن را کنار گذاشته­اید؟!

حقیقت این است که نتورک، یک کار 2 تا 4 ساله است؛ مردم در 4 یا 6 ماه، ممکن است درآمدی کسب کنند؛ اما ثروتمند نمی­شوند. پیدا کردن لیدرهای کلیدی در جاهای مناسب وقت می­گیرد؛ آموزش دادن وقت می­برد و و ساختن یک زیربنای محکم و مناسب وقت می­گیرد. مگر در صورتی که شما لیدرهای آماده­ای را از یک کمپانی دیگر کش بروید، راه میان­بر وجود ندارد!

تعهد برای 2 تا 4 سال کار طولانی به نظر می­رسد؟ شوخی نکنید! شما مگر در کار دیگرتان تعهد 30 یا 45 ساله نمی­دهید؟! تازه، آیا در پایان این مدت تعهد، یعنی به ازای صرف نصف زندگی­تان و بهترین سال­های آن، به آزادی مالی می­رسید؟ آیا حقوق بازنشستگی­تان کافی است؟!

بنابراین، صرف یک سال اگرچه ممکن است برای رسیدن به بازنشستگی در نتورک کافی نباشد، زمان خوبی است برای این که توقفی کنید و پروسه­ کار خود را ارزیابی کنید. من باور دارم که اگر کسی واقعاً از یک سیستم پیروی کند و به مدت یک سال، هفته­ای 10 تا 15 ساعت کار کند، به جایی خواهد رسید که پس از یک سال، به هیچ وجه دلش نمی­خواهد کار را ترک کند.

پس، متعهدان واقعی کسانی هستند که حداقل 10 تا 15 ساعت در هفته، کار واقعی انجام می­دهند و می­پذیرند که در هر صورت، این کار را یک سال انجام دهند.

خوب؛ آیا شما متعهدید؟

شما هفته­ گذشته 10 تا 15 ساعت کاری­تان را چه کرده­اید؟ برنامه­ هفته­ آینده­ شما چیست؟ جداً به آن فکر کنید.

(2)

  (4 ثبات (Consistency)

 

ثبات، استمرار و یکنواختی در کار. کلمه­ ثبات، به اندازه­ اصطلاحاتی چون «راز های بازاریابی شبکه­ای» یا «بازاریابی اینترنتی» جذاب و معجزه­آسا به نظر نمی­رسد؛ ولی همین عامل است که شما را در نتورک ثروتمند می­سازد. در واقع اگر بخواهیم یک تفاوت میان «ثروتمندان» و «کارگران» در نتورک مارکتینگ ذکر کنیم، آن تفاوت نحوه­ برخورد با ویژگی ثبات است.

حالا اگر من از  شما بپرسم، شما با اطمینان خواهید گفت که در این کار با ثباتید! بیشتر افراد چنین گمان می­کنند؛ ولی بیشتر آنها، در فعالیت­های تجاری­شان حتی به این ثبات نزدیک هم نیستند! بگذارید نگاهی بیندازیم که شما در این تجارت چگونه عمل می­کنید:

اگر درسهای مرا مدتی دنبال کرده­باشید، می­دانید که من جداً اعتقاد دارم شما باید با این کار هم­چون یک واقعه­ بسیار بزرگ و مهم در زندگی­تان برخورد کنید و آنگاه حداقل روزی دو یا سه نفر را برای کار در نظر بگیرید. بعضی به من تعهد می­دهند که این کار را 6 روز در هفته انجا دهند و بعضی نیز تعهد 5 روز در هفته می­دهند. البته منظورم انجام دو یا سه مشاوره در روز نیست؛ بیشتر افراد کار را به صورت پاره­وقت شروع می­کنند و بین 10 تا 15 ساعت در هفته وقت می­گذارند؛ این افراد حداکثر می­توانند روزی همان 1 مشاوره را انجام دهند؛ منظورم از دو یا سه، تنها پیدا کردن افراد جدید در روز و کمی آمادگی دادن به آنهاست.

این کار می­تواند به سادگی فرستادن یک E-mail برای دوستی باشد؛ یا دعوت کردن یک نفر برای تماشای فیلم؛ یا به سادگی این باشد که اجازه بدهید کسی بداند که شما تجارت خوبی دارید که می­تواند برای او هم مناسب باشد و اگر بخواهد می­تواند با شما تماس بگیرد تا بیشتر برایش توضیح دهید.

من اطمینان دارم زمانی که شما شروع به کار کردید و در ماه اول فعالیتتان، شما هر روز چنین می­کردید؛ زیرا کار را روزی به حداقل یک نفر معرفی کرده­اید. (مترجم: رندی گیج گذاشتن یک مشاوره در روز را در ماه اول آن­قدر بدیهی می­داند که چندان درباره­اش صحبت نمی­کند! ) اما هم­اکنون چه­طور؟ امروز، دیروز یا در طول هفته­ گذشته چند نفر را به فهرستتان اضافه کرده و کنجکاوی­اش را تحریک کرده­اید؟ ثبات یعنی ثبات و استمرار در همه چیز!

در گروه من، هفته­ای یک جلسه­ لیدرشیپ برگزار می­شود. معمولاً لیدرهای جدید، دو هفته­ی اول شنونده هستند تا این که جلسه را در دست می­گیرند و لیدرهای قدیمی­تر، ماهانه به این جلسه می­آیند؛ اما جلسه­ی من هر هفته برگزار می­شود. لیدرهای موفق، وقتی صحبت از جلسه­ هفتگی می­شود، با ثباتند: آن­ها 52 جلسه در سال دارند؛ چون سال 52 هفته است.

همین اتفاق درباره­ مشاوره­ها هم می­افتد. مشاوره­های شما در ماه اول روزانه یا یک­روز در میان است؛ و سپس باید به صورت مستمر، هفته­ای یکی، دو هفته یکی یا ماهی یکی (بسته به سیاست مجموعه­تان) آنها را برگزار کنید. افراد جدید با هیجان منتظرند تا مشاوره­هایشان شروع شود. سپس اینرسی و رخوت کار خودش را شروع می­کند و کم­کم تعداد کم می­شود؛ هفته­ اول هر روز، هفته­ بعد یکی و هفته­ بعد ... هیچ! آن­ها هیجان­زده­اند؛ اما بی­ثباتند.

همین اتفاق درباره­ جلسات آموزشی می­افتد؛ آن­ها قدرتمند آغاز می­کنند؛ اما پس از کمی، انواع عذرها را می­آورند که نمی­توانند در آن زمان در جلسه­ آموزشی شرکت کنند! در ابندای کار، هیچ عذری وجود ندارد؛ اما هم­اکنون آن­ها ثبات و استمرار (consistency) را از دست می­دهند و از آن صرف نظر می­کنند و کارهایی مثل کوتاه کردن چمن حیات، کمک کردن به یک دوست در اسباب­کشی، آمدن پدر و مادر همسر به شهر، بارش باران و ... همگی عذرهای مناسب و پذیرفتنی به نظر می­رسند تا آنها تجارتشان را به سادگی نادیده بگیرند! خوب. شما دارید چه می­کنید؟ صادق باشید و یه خودتان نمره بدهید که واقعاً در این کار چه­قدر با ثباتید؟

 

 

Image (5 (تصویر)

اگر درباره­ این ویژگی صحبت کنید. خواهید دید که اکثر مردم گمان می­کنند که می­دانند منظورتان چیست؛ و بیشترشان حس می­کنند که تصویرشان خوب است! بیشترشان اشتباه می­کنند؛ خیلی هم اشتباه می­کنند!

درباره­اش فکر کنید.

معمولاً، با افرادی که قصد معرفی کار به آن­ها را دارید، کجا برخورد کرده­اید؟ مطمئناً در جلسه­ مشاوره یا یک Event کمپانی نبوده­است. شما با آن­ها بیشتر آن­ها در زندگی روزمره روبه­رو می­شوید و آن­ها را آماده می­کنید تا به جلسه­ مشاوره بیایند!

بسیار خوب. می­دانم. شما در جلسه­ مشاوره یا معرفی کار یا جلسات، کت و شلوار یا لباس رسمی بسیار آراسته­ای می­پوشید و همه­چیز را رعایت می­کنید؛ اما زمانی که به آن­جا می­رسید، دریافت آن­ها از تصویر شما (و در نتیجه خود شما) کاملاً شکل گرفته و تغییری نمی­کند؛ در واقع در بیشتر مواقع، این تصویر در نخستین دیدار شکل گرفته­است! در ویدئوکلوپ محله­تان، در سوپرمارکت، در میهمانی، در یک کنسرت یا یک تجمع فرهنگی، در کارواش، در یک رستوران زمانی که با دوستانتان برای شام بیرون رفته­اید ... به عبارت دیگر، در زندگی روزمره. وقتی می­روید دنبال بچه­ها، وقتی به خشک­شویی محله­تان می­روید و وقتی به خرید می­روید، آن­جاست که نخستین تصویر از شما در شکل افرادی که در آینده زیرمجموعه­ی شما خواهند شد شکل می­گیرد.

خوب؛ در این شرایط چگونه به نظر می­رسید؟

آیا هر روز که خانه را ترک می­کنید، ظاهرتان مطابق با آنچه می­خواهید باشید هست؟ یا کاملاً شلخته­اید و به تصویری که دیگران از شما می­بینند توجهی ندارید؟

منظورم این نیست که هر بار که از خانه بیرون می­روید کت و شلوار و کراوات بپوشید! اما باید هوشیار و سرحال به نظر برسید. ممکن است شلوار جین بپوشید و سرحال به نظر برسید؛ مهم این است که با هدف لباس بپوشید و به آن اهمیت بدهید.

آیا لباس­هایتان اتو دارد؟ تمیز است؟ نفستان تازه و خوش­بوست؟ موهایتان مرتب است؟ لبخند به لب دارید؟

و از آن مهم­تر، شرایط روحی­تان چه­طور است؟ مثبت هستید؟ صمیمی هستید؟ از آن آدم­ها هستید که همه دوست دارند دور و برشان باشند؟ با دیگران برخورد مناسب، مؤدب و متواضع دارید؟

بگذارید خاطره­ای برایتان بگویم. برای دیدن شخصی که می­خواست با من کار کند، به شهر دیگری سفر کرده­بودم. او در فرودگاه به دنبالم آمد و تا آنجا که می­توانست، به من احترام گذاشت تا نشان دهد که من چه­قدر برایش مهم هستم. اما من تصمیم گرفتم که با او کار نکنم و اصلاً کار را به او معرفی نکردم. می­دانید چرا؟!

به خاطر این که او به جز من به هیچ کس دیگر احترام نمی­گذاشت. وقتی از فرودگاه به سمت اتومبیلش می­رفتیم، او به باربر سلام نکرد و حتی سرش را برای او تکان نداد.

او به پولی که به باربر داد اکتفا کرد؛ وسایل را از او گرفت؛ در اتومبیل گذاشت و رفت. به نظر من رفتار ظالمانه­ای بود.

در رستوران هم همین اتفاق افتاد. او با من شاهانه رفتار کرد؛ ولی با گارسن مثل یک آشغال رفتار کرد. من واقعاً درباره­ حسن نیت او در احترامش به من تردبد کردم و کاملاً از این که با کسی باشم که این قدر به دیگران بی­توجه است، معذب بودم.

پس، ما این تصویر را هر بار که از خانه بیرون می­رویم نشان می­دهیم. آیا تصویر شما، دیگران را برای این که با شما کار کنند، جذب می­کند؟

و اما بخش دوم ... تصویری که شما در گروهتان دارید. هر کسی یک Brand (آرم، نشانه) دارد؛ حسی که افراد گروهش از او دارند. این "حس"، مخلوطی است از چند عامل:

جوری که شما صحبت می­کنید؛ جوری که لباس می­پوشید؛ استیل کلی­تان؛ رفتارتان با دیگران؛ مهارت­هایی که دارید؛ درآمد و جایگاه شما و خلاصه، آن­گونه که شما نه برای کارتان، که برای خودتان بازاریابی می­کنید! شما نه کارتان، که خودتان را معرفی می­کنید!

بازاریابی خودتان در گروهتان عجیب به نظر می­رسد؛ اما شما همواره دارید چنین می­کنید؛ چه به آن آگاه باشید و چه نه. وقتی جایگاه شما بالاتر می­رود، یکی از چیزهایی که باید به لیدرهایتان یاد بدهید این است که «تصویر شخصی­شان» را ارتقا دهند.

وقتی کسی سودش را می­گیرد، من اغلب او را به یک لباس­فروشی می­برم تا تصویرشان را درست کنم! در رده­ی بالاتر، ممکن است لازم باشد آن­ها را به یک جواهرفروشی ببرید و باز در رده­ بالاتر، لازم است با آن­ها صحبت کنید که اتومبیلشان را عوض کنند!

ما به لیدرهایمان یاد می­دهیم بسیار مهم است تصویری بسیار قدرتمند داشته­باشند که در یک Event قابل استفاده باشد. در یک Event آموزش لیدرشیپ، من از مربیان آداب معاشرت کمک می­گیرم تا به ما کمک کنند. ما سالی یک بار، یک Event کاملاً رسمی با کراوات­های سیاه­رنگ رسمی برگزار می­کنیم!

اگر شما یک مرد هستید و نمی­پذیرید یا از یاد می­برید که به احترام خانمی که می­خواهد روی صندلی کناری شما بنشیند، بلند شوید و صندلی را برای او از زیر میز بیرون بکشید، یا اجازه می­دهید که در بعد از عبور شما به صورت او کوبیده­شود، تصویر شما یک آدم خشن زمخت بی­نزاکت است که قطعاً تصویر خوبی نیست. و اگر شما در یک گردهمایی نتورکی در یک رستوران، سوپتان را هورت بکشید یا با غذا در دهانتان صحبت کنید، به سختی دیگران را تحت تأثیر قرار خواهید داد!

ما در تجارتمان، رؤیا می­فروشیم. ما این رؤیا را به افرادی که قصد ورودشان را داریم و نیز به تیممان می­فروشیم و خودمان، باید مثال زنده­ این رؤیا باشیم. تصویری که شما ایجاد می­کنید، تعیین می­کند که فرد مورد نظر به تیم شما وارد می­شود یا نه. آیا شما تصویر رؤیای آینده­ او هستید که انتظار دارید به شما بپیوندد؟ در واقع، حتی همین تصویر شماست که تعیین می­کند آیا آن­ها اصلاً به حرف­های شما در جلسه­ معارفه گوش می­دهند یا نه؛ و آیا آن­ها به Event شما می­آیند یا نه. حتی اگر شما در این کار کاملاً تازه­کارید، می­توانید تصویری از اطمینان، باور و حرفه­ای بودن ارائه کنید؛ و هیچ چیز بیش از این جذب دیگران را به سازمان شما سرعت نخواهد بخشید!

و تصویری که شما در تیمتان دارید، تعیین­کننده­ترین عامل است برای دانستن این که شما در این کار به کجا خواهید رسید و چه­قدر طول می­کشد به آن­جا برسید! تصویر شما، تصویر یک لیدر است یا یک پیرو؟ آیا شما اعتماد می­آفرینید یا تردید؟ آیا شما حرفه­ای به نظر می­رسید یا آماتور؟!

به صورت جدی به تصویرتان فکر کنید و به خودتان در این زمینه نمره بدهید. در پایان این درس­ها، خواهیم دانست که شما از چند تا از این 6 ویژگی درست استفاده می­کنید و تا کجاها باید پیشرفت کنید!

 

  

6) رشد شخصی (Personal Development)

مورد ششم مهم­ترین عادتی است که باید در این تجارت داشته­باشید و نیز عادتی است که افراد جدید بیشترین مقاومت را در برابر آن می­کنند. چرا؟ چون گفتن به کسی که باید روی خودش کار کند چندان جذاب نیست! آن­ها علاقه دارند که بشنوند چگونه باید با دیگران برخورد ­کنند؛ چگونه افراد جدید را جذب کنند؛ چگونه یک مجموعه بسازند که پیش برود و چگونه سازمان خود را رهبری کنند.

آن­ها این نکته را درنمی­یابند که تکنیک­های مشاوره و رهبری، کاملاً بیهوده و بی­اثر خواهند بود اگر آن­ها از جنس افراد مورد اعتماد دیگران نباشند؛ افرادی که دیگران باورشان دارند و دوست دارند با آن­ها کار کنند. نکته­ مهم این است: برای موفقیت در این کار، دانستن چند روش و تکنیک کافی نیست؛ شما باید اطمینان و شخصیت  کاملاً ویژه­ای داشته­باشید. این شخصیت، از ماهیت شما می­آید و این ماهیت، محصول رشد شخصی شماست.

اگر به یاد داشته­باشید، درباره­ Posture صحبت کردیم. اگر ذهنیت درستی نداشته­باشیم و زمان خاصی را صرف رشد شخصی نکنیم، هرگز Posture  خوبی نخواهیم داشت.

این یک واقعیت است: کار ما آسان نیست. ساده است؛ ولی آسان نیست. ما گاهی به افراد شکاک و ایرادگیر برمی­خوریم؛ آن­ها که تفاوت بین پیرامیدهای غیر قانونی و بازاریابی شبکه­ای را نمی­فهمند. ما ناچاریم بسیاری از بدیهیات اقتصادی را برای کسانی که تاکنون هیچ کار مستقل اقتصادی نکرده­اند تشریح کنیم. ما بسیاری آدم­ها را وارد کار می­کنیم که هرگز رئیس خود نبوده­اند. بنابراین، عوض شدن تیممان، رفتن یکی و آمدن دیگری، و بالا و پایین رفتن انگیزه و احساس ما بخشی از کار است؛ ما باید تلاش کنیم که همواره «بالا» باشیم. ما «باید» با مشکلات، به عنوان فرصت رشد روبه­رو شویم؛ از ناکامی­ها تجربه بیاموزیم و احساس بیچارگی و بدبختی را «نیاز بیشتر به ساختن شخصیتمان» تلقی کنیم! واین کار واقعاً دشوار است زمانی که ما همه­ روز با منفی­ها احاطه شده­ایم؛ که اکثر ما چنینیم!

این یک حقیقت است. بیشتر فامیل، همکاران و دوستان ما منفی­اند. آن­ها نمی­خواهند چنین باشند؛ ولی ناخواسته، هستند! آن­ها بدین صورت برنامه­ریزی می­شوند؛ روزی 24 ساعت و هر 7 روز هفته! برای داشتن یک ذهنیت مثبت، باید ناخودآگاه خودتان را به صورت حساب­شده با برنامه­های مثبت برنامه­ریزی کنید. هر لیدر بزرگ نتورک، این کار را هم­چون یک آیین مذهبی، روزانه برگزار می­کند!

به نظر من، بهترین روش انجام این کار، این است که هر روز صبح، به عنوان اولین کار روزتان، 30 دقیقه را به این کار اختصاص دهید.انجام این کار به عنوان اولین اقدام روزانه، خودآگاه شما را برای تمام روز می­سازد و نتایجی را که در طول روز خواهید گرفت، تعیین می­کند. (اگر شما فیلم «راز» را دیده­اید یا کتاب آن را خوانده­اید، این موضوع به خوبی به شما اثبات می­کند که قانون جذب چگونه عمل می­کند).

به دلایلی اکثر افراد جدید فکر می­کنند که یک لیدر سطح بالا، هرگز با کار نکردن یک زیرمجموعه روبه­رو نشده؛ به هرکس که کار را پیشنهاد داده، جواب مثبت گرفته و هرگز به هیچ مشکل و معضلی دچار نشده­است. البته چنین نیست؛ لیدرهای سطح بالا قطعاً چالش­ها و مصیبت­های بیشتری را تحمل کرده­اند؛ اما آن­ها به اندازه­ کافی روی رشد شخصی­شان تمرکز کرده­اند که این مشکلات نتوانسته مانع رسیدن آن­ها به موفقیت شود! آن­ها به شدت روی ریل هستند آنقدر که حتی اگر زلزله­ای کمپانی مرکزی را ببلعد، هیچ مشکلی نیست! آن­ها از جایگاهشان تکان نمی­خورند! بازهم راهی برای موفق شدن می­یابند و هرگز از روی ریل موفقیت خارج نمی­شوند!

ولی نکته­ بسیار مهم این است: این وضعیت، یک مقصد نیست که شما به آن برسید و بعد از آن این­گونه باشید؛ بلکه یک فرآیند در جریان است. آن­ها همواره روی خودشان کار می­کنند تا وضعیت ذهنی­شان را مثبت نگه دارند تا وزن افکار منفی هرگز از افکار مثبت بیشتر نشود.

شما باید به این­جا برسید.

این وضعیت، فقط برای این نیست که شما را روی ریل نگه دارد تا از کار خارج نشوید؛ بلکه داشتن این وضعیت، به شدت منجر به پیشرفت نتایجی که همه روز و هر روز در هر زمینه­ای می­گیرید می­شود. برنامه­ی رشد شخصی هر روز صبح، تغییر فیزیولوژیکی در شما ایجاد می­کند که منجر می­شود شما از همان کارهای روزمره، نتایج بهتری بگیرید.

من به شما قول می­دهم که اگر هر روز صبح، 30 دقیقه به CD جیم ران (Jim Rohn) گوش دهید، از تلفن زدن به 10 نفر برای دعوت به مشاوره در آن روز، نتیجه­ بسیار بهتری خواهید گرفت و درصد موفقیت شما به شدت بالا می­رود؛ در مقایسه با این که همین ده دعوت را بدون برنامه­ رشد شخصی انجام دهید.

اگر شما وقتی که صبح از خواب بیدار می­شوید، سی دقیقه کتاب «مانند ثروتمندان فکر کنید» را بخوانید، آن شب در جلسه­ مشاوره­تان فرد کاملاً متفاوتی خواهید بود. حالت بدنتان متفاوت خواهد بود؛ تن صدایتان متفاوت خواهد بود و نگاهتان و چشم­هایتان متفاوت خواهد بود.

اگر روزتان را با تماشای تلویزیون آغاز کنید و ساعت 7 عصر، کسی به شما «نه» بگوید، شرط می­بندم که شما گوشی تلفن را می­گذارید و به سراغ همان تلویزیون می­روید. اما اگر روزتان را با خواندن کتاب «وقتی انسانی می­اندیشد» به مدت 30 دقیقه آغاز کنید و در ساعت 7 عصر جواب رد بشنوید، شرط می­بندم که شما به نفر بعدی در ساعت 7:30 تلفن خواهید کرد!

شما در زندگی و در تجارتتان چه­قدر از رشد شخصی بهره می­برید؟ این عادت، مهم­ترین عادتی است که انسان­های بزرگ را موفق می­سازد! این عادت، کلید طلایی موفقیت در هر کاری در زندگی است!

 

 

-7فدا كردن  ( Sacrifice)

در این­جا به بخش پایانی مجموعه «7 چیز برای ساختن یک مجموعه بزرگ» یا هفت چیز برای آن که روی ریل باشید می‌­پردازیم. این­ها، کارهایی هستند که لیدرهای بزرگ (گاهی آگاهانه و گاهی هم به طور غریزی) انجام می‌­دهند تا نتورک­های عظیمی بسازند. موفق­ترین آن­ها، همه­ این ویژگی­ها را با هم و به اندازه­ کافی دارند. این 7 ویژگی مهارت نیستند؛ بعضی عادتند، بعضی یک وضعیت ذهنی­‌اند و بعضی تکنیک‌اند؛ اما به هر حال آن­ها همان چیزهایی هستند که شما باید به صورت موثر از آن­ها برای ساختن یک سازمان بزرگ استفاده کنید.

اجازه بدهید به سراغ هفتمی برویم. عاملی که ممکن است غافل­گیرتان کند! Sacrifice! (ترجمه­ی فارسی: فداکاری، قربانی کردن، فدا کردن) به هر حال، قطعا گفتن این موضوع به فردی که می‌­خواهد وارد کار شود، چندان جذاب نیست. این که باید چیزی را فدا کند. ما معمولا با تمرکز روی پول، روش زندگی و رفاه، مجموعه‌مان را گسترش می‌دهيم. می‌­دانید ... همه این­ها با نتورک به دست می‌­آیند؛ ولی نه در آغاز کار! برای شروع و ساختن یک چیز بزرگ، شما ناچارید که چیزی را فدا کنید! شما باید بهایی پرداخت کنید! شما و هرکسی که شما وارد این کار می‌­کنید، هم ­اکنون از کل 24 ساعت وقتتان در روز استفاده می‌­کنید؛ برای انجام کارهای متفاوت به روش­های متفاوت؛ به روش­هایی که شما را هرچه بیشتر در آسایش و راحتی نگه دارد. از درس تعهد به خاطر دارید که برای انجام این تجارت حداقل به 10 تا 15 ساعت وقت در هفته نیاز دارید. معنی آن عبارت این است که شما ناچارید آن­چه را هم­ اکنون در این زمان انجام می‌­دهید فدا کنید! همیشه این­طور نخواهد بود و در آینده شما شاید وقت آزاد بسیار بیشتری هم پس از موفقیت در نتورک به دست آورید؛ ولی در آغاز کار، به ناچار این­چنین است.

من در حال حاضر مشغول خواندن کتاب «هفته‌­ای با 4 ساعت کار» اثر Timothy Ferriss هستم.

کتاب بسیار لذت­بخشی است و کلی مطالب خواندنی و هیجان ­انگیز دارد؛ ولی خواندن آن برای بسیاری افراد واقعا خطرناک است؛ چرا که این افراد به تمام جوانب توجه نمی‌­کنند و کامل نمی‌اندیشند؛ بلکه تنها ظاهر امر را می‌­بینند! بسیار شیرین به نظر می­‌رسد وقتی می‌­خوانید که او شش ماه وقت گذاشته تا یک قهرمان بوکس چینی شود یا یک سال را به یادگرفتن تانگو در بوینس ­آیرس گذرانده؛ اما او در ابتدا تجارتی آفریده که جریان درآمد دائم به سویش برقرار باشد؛ قبل از آن که زندگی پر از ماجراهای بی‌­پایانش را آغاز کند! من پردرآمدترین فرد در کمپانی‌­ام هستم و همان نوع زندگی را دارم که Timothy در کتابش درباره‌­اش صحبت می‌کند. درآمد من فوق­العاده است. مقدار قابل توجهی از آن، درآمدی است که هم­ اکنون وقتی را از من نمی‌­گیرد و من می­‌توانم تمام زمانم را روی تیم foftballم بگذارم. ولی حقیقت این است: من هنوز دارم چیزی را فدا می‌­کنم. هنوز قربانی می‌­دهم! نه به خاطر آن که نیاز دارم؛ بلکه چنین انتخاب کرده­‌ا‌م! به خاطر آن­که می‌­خواهم «درآمد بدون صرف زمان» خودم را حتی بیشتر کنم! بالاسری من تمام فیلم­های مطرح را به محض اکران شدن می‌­بیند. او حداقل 5 برنامه تلویزیونی را مرتب می‌­بیند. من اکثر آن­ها را از دست می­‌دهم یا طی سفر هوایی، در هواپیما، چند ماه بعد آن­ها را می‌­بینم. لیدر ارشد بالاسری من، بیش از من به تعطیلات می‌­رود. حتی احتمالا شما نيز بیش از من به سفرهای تفریحی می‌­روید! من هم می‌­توانم این کارها را انجام دهم و از آن­ها لذت هم می‌­برم؛ ولی ترجیح می­‌دهم فعلا آن­ها را فدا کنم تا خودم را در آینده در موقعیت بهتری قرار دهم. اشتباه نگیرید! من هم کارهای لذت­بخش انجام می‌­دهم. من هم به تماشای اولین اکران «جنگ ستارگان» یا «ماتریکس» در نیمه ­شب می­‌روم. من هم وقتی یک کتاب هری پاتر جدید بیرون می‌­­آید، مانند خیلی­ها تمام شب را بیدار می‌­مانم و آن را می‌خوانم. (حتی می­توانید تصور کنید که من دیشب چنین کرده‌­ام!) من بی هیچ پشیمانی، یک سخن­رانی 50 هزار دلاری را لغو می­‌کنم چرا که با مسابقه تيم Softballم هم­زمان شده‌­است! وقتی صحبت چیزی است که مرا واقعا هیجان‌­زده می‌­کند، من انجامش می‌­دهم؛ ولی من می‌­توانم چنین کنم به خاطر آن که قبلا چیزی را فدا کرده­‌ا‌م! وقتی که من کارم را شروع کردم، بسیاری از روزها نمی‌­توانستم به کلیسا بروم؛ ولی امروز در بعضی یک­شنبه‌­ها مبلغ چکی که به کلیسا می‌­دهم مساوی مجموع 799 نفر دیگر حاضر در کلیساست! در آغاز کار، من ساعت­ها با یک اتومبیل درب و داغان در مسیرهای طولانی رانندگی و کار می­‌کردم؛ ولی امروز با جت اختصاصی درجه یک سفر می‌­کنم! شعار من این بود: «من امروز طوری کار می­‌کنم و کارهایی را می‌­کنم که دیگران نمی‌­کنند؛ بنابراین در آینده کارهایی را خواهم کرد که دیگران نمی‌­توانند!» می­‌د‌انید ... این شعار خیلی خوب جواب داد! «کاری را می­‌کنم که هیچ­کس نمی‌­کند تا در آینده کاری را بکنم که هیچ کس نمی‌­تواند!» شما چ­طور؟ آیا شما امروز چیزی را فدا می‌­کنید تا فردا، آزادی واقعی را برای شما به ارمغان بیاورد؟ یا شما صرفا به لذت­های آنی می‌­پردازید و از هیچ چیز صرف نظر نمی­‌کنید ... که در نتیجه برای همیشه ناچار خواهید بود به سختی کار کنید؟ به این سؤال به طور جدی فکر کنید ... چه چیزی را فدا می‌­کنید تا آزادی مالی به دست آورید؟ و خودتان را در هر 7 چیزی که ما در این سری درس­ها درباره­‌اش صحبت کردیم یک بار دیگر ارزیابی کنید:

Posture

Event

Consistency

Commitment

Image

Personal Developement

Sacrifice

كداميك از اين هفت ويژگی را به درستی به كار می‌گيريد؟ به خاطر داشته­ باشید که افراد درجه یک در این تجارت، از هر هفت ویژگی استفاده می‌­کنند. خودتان را صادقانه ارزیابی کنید؛ آن­گاه خواهید دانست که در کجاها ضعیف هستید و باید روی آن­ها کار کنید!

نظرات برای این پست غیر فعال میباشد .
🕊️🕊️🕊️

پیشنهادهای ما

پیشنهاد میکنیم حتما به هر بخش سر بزنید

فیلم های تاثیرگذار

فیلم هایی که حتما باید در طول زندگیمان ببینیم

کلیپ های تاثیرگذار

کلیپ های کوتاه اما تاثیرگذار

فایل های صوتی

گوشهایتان را عادت به شنیدن نکات مثبت بکنید

...

عکس بخش درباره ما ما بارونی ها ، همچون یک (پرنده ی نامه رسان) که بعنوان لوگوی تیم درنظرگرفته شده ، سفیر بارون هستیم ؛ *** سفیربارون به این معنی که قراره بارونی از برکت،فراوانی،عشق،زیبایی و... بر زندگیمان و افرادی که باما همسیر هستند ببــــــارد و این پیام را مـــا برفراز تمام جهان گام برمیداریم و تجربه یک زندگی جدید از نوع بارون را برجهانیان میرسانیم ... *** بذرهایتان را بکارید قراره بارون بیاد

آیا در شبکه های اجتماعی فعال هستید؟

صفحات ما را در معروفترین شبکه های اجتماعی دنبال نمایید تا از خبرهای ما آگاه شوید

  حقوق تمامی مطلب محفوظ است   |    Design: ...